"حاجی چینی "!

یک کاور به رنگ ابی نفتی با عبارت " الحاج الصینی " (حاجی چینی) که بر روی ان گلدوزی شده بود تنها مشخصه ی چینی بودن این زائران بیت الله الحرام نبود بلکه روی گشاده/ ادب/ تواضع مثال زدنی/خلق و خو و صفای روستایی گونه / در کنار چهره ای که کمی تا قسمتی از دیگر اقوام شرق اسیا متمایز بود مجموعه شواهد و قرائن را تشکیل می داد.

در این میان تنها کلماتی که بین ما قابل ردو بدل کردن بود همین چند عبارت بود:

- "السلام علیکم"! - "السلام علیکم "!
- " چاینا ؟؟! - " ایران ! / تهران !
- و نام چند شهر و یا ایالتی را که از چین در ذهنم بود نظیر : شانگهای /گوانجو/بیجین(پکن)/ سین کیانگ{ این اخری را که گفتم چهره اش بشاش و خندان شد چرا که این نام منطقه مهم و استراتژیک چین است که صد البته عمدتا مسلمان نشین است و ... }
- دست اخر هم محبت های بی کلامی که طبق معمول وقتی در صحبت با زائرین از زبان کم می اوردیم ! نثار هم می کردیم. دستانی فشرده که گاهی چون مشت می شد واستحکام و اتحاد را می رساند/ وگاهی با دراویختن انگشتان اشاره دودست برادری فیمابین را بیان می کردیم و ... .

- یکی از ان ها که کامل مردی بود پیشانی ای داشت که جای سجده های طولانی و زیاد بر ان به چشم می خورد.

{جای شما خالی نباشدکلی خجالت زده شدم.اخر انها در دیاری که کفرو الحاد سرلوحه دولتش است اینگونه و به وسعشان به عبادت می پردازند و انوقت  .... }